همه چیز در دگرگونی است و تنها تغییر، همیشگی است. بدن و ذهن ما به طور مستمر تغییر میکنند و جهان (طبیعت و جامعه) نیز در تغییرِ مداوم هستند.
اگر در پی برآورده کردن نیازها و رسیدن به اهداف زندگیمان هستیم، چارهای جز مدیریت تغییرات نداریم.
این مدیریت، گاهی در جهت همسو کردن خودمان با تغییرات (انطباق) و گاهی در جهت همسو کردن محیط با اهدافمان (تطبیق) و گاهی نیز هر دو است (تطابق).
همچنین برای مدیریتِ درون و بیرون، لازم است که ساز و کارهای جهان درون و بیرونمان را بشناسیم.
دکتر محمدرضا سرگلزایی
همهٔ ما بارها و بارها تصمیمات مهمی برای زندگی خود گرفتهایم. اهدافی برای خودمان تعریف کردهایم و قولهای محکم و جانانهای به خود دادهایم که قرار بوده است از شنبهٔ آینده یا قبل از فرا رسیدن ایام نوروز آنها را محقق کنیم.
شروع کردهایم در و دیوار خانه، یخچال، میز و تخته وایتبردمان را باجملات مرتبط با هدفهایمان سیاه کردن تا به هدف نهایی خود برسیم. معمولاً هم نتیجهای به جز هیچ به دست نیاوردهایم.
البته این حالتی که برایتان گفته شد، یکی از بهترین حالتهاست؛ چراکه در برخی مواقع فقط میدانیم یک جای کار میلنگد ولی دقیقا نمیدانیم کجا و شروع به سرمایهگذاریهای بینتیجه روی موضوعاتی میکنیم که تنها میپنداشتیم تغییرِ مثبتِ مهمی در زندگیمان رقم میزنند.
برای تغییر به نقشهای ساختارمند و هوشمند نیاز است!
همچنین برای تغییر به یک مدل جامع نیاز است. مدلی که بتواند یک دید همهجانبه و یکپارچه به موضوعِ تغییر داشته باشد و بتوانیم از طریق آن موارد زیر را کشف کنیم:
- آیا این موضوعی که روی آن دست گذاشتهام، مسئله من را حل میکند؟
- در میان سایر فعالیتهایی که اکنون با آن درگیر هستم، از چه اولویت و اهمیتی برخوردار است؟
- این رویداد چه تغییر اساسی روی کل زندگی من میگذارد؟
- روابط من را با سایرین چگونه تحت تأثیر قرار میدهد؟
- چه تغییری باید در نوع نگرش و طرز فکر من ایجاد شود تا بتوانم به نتیجه مطلوب برسم؟
- چه منابعی برای ایجاد این تغییر در اختیار دارم؟
- چه موانع و منابع اجتماعی در مسیر تغییر من وجود دارند؟
- چه مهارتهایی را باید در خودم افزایش دهم؟
- چه موانعی بر سر راه من وجود دارند که باید برای آن خودم را آماده کنم؟
- آیا از نظر فیزیولوژی در وضعیت مناسبی برای ایجاد این تغییر در زندگیام هستم یا باید برای وضعیت جسمانیام نیز در این مسیر برنامهریزی داشته باشم؟
و در نهایت مدل و نقشهٔ ساختارمندی که بتواند یک نظام دقیق و روشن، برای جمعآوری اطلاعات و طراحی اقدام برای تغییر در اختیار من قرار دهد.
سطوح منطقی مدلی برای یادگیری و تغییر
کلیاتی در باره سطوح منطقی
ابتدا گریگوری بیتسون، چهار سطح منطقی را در یادگیری و تغییر بر اساس مطالعات برتراند راسل به عنوان مکانیزمی در علوم رفتاری طراحی کرد، سپس رابرت دیلتز آن را تا شش سطح تکمیل کرد.
این شش سطح عبارت است از محیط، رفتار، توانایی و مهارت، باور و ارزش، هویت، رسالت (فراخود و هدف نیز ترجمه شده است).
خلاصه مفهوم سطوح منطقی این است که تغییر و یادگیری، فرآیندها و رویدادها و پدیدههایی هستند که در ارتباط با سایر رویدادها و پدیدههایی که در سطوح دیگر این هرم در جریان است رخ میدهند و برای طراحی یک تغییر و یادگیری، باید ارتباط و نتایج آنها در سطوح دیگر این هرم نیز مورد بررسی و دقت قرار گیرد.
رابرت دیلتز معتقد است: تغییر در سطوح بالاتر باعث تغییر در سطوح پایینتر میشود ولی تغییر در سطوح پایینتر این هرم، الزاما باعث تغییر در سطوح بالایی آن نمیشود.
به دست آوردن اطلاعات در سطح پایینتر، ساده تر از سطوح بالاتر و یادگیری در سطوح بالاتر چالش برانگیزتر است و از ظرفیت بیشتر مغزی استفاده میکند.
برای ایجاد یک تغییر پایدار و بهینه، مهم است که تشخیص دهیم که در چه سطحی ورود کنیم و ارتباط این تغییر را با سایر سطوح در نظر بگیریم.
حالا وقت آن است که نگاهی جزئیتر به سطوح منطقی بیاندازیم:
سطوح منطقی
هدف و معنای زندگی من چیست؟ دوست دارم چه اثری از خود در جهان بر جای بگذارم؟
یعنی چیزی که من را به سرزمین معنویات (من برای دیگران، من برای جهانی که در آن زیست میکنم) گره میزند. اندیشیدن به سوالات زیر، مفهوم رسالت و چشمانداز را بهتر روشن میکند:
- به چه دلیلی در این جهان هستم؟
- دوست دارم برای دیگران چه کاری بکنم؟
- دوست دارم پس از مرگ چگونه یاد شوم؟
- دوست دارم چه مواهبی به جهان ارزانی کنم؟
پاسخ به سوال من کیستم تعریف معنی هویت است. هویت، بودن من و چگونگی بودن من را توصیف میکند.
در بسیاری از کتابها معنی هویت را ورای باورها و ارزشها، توانمندیها و رفتارهای من و محیطی که در آن زندگی میکنم، تعریف میکنند. فراتر از آنچه انجام میدهم ، فکر میکنم و در اختیار دارم.
و ما معتقدیم هویت، سیستمی بزرگتر از مجموع اجزاء آن یعنی باورها و ارزشها، توانمندیها و رفتارهای من است.
فکر کردن به این سوالات معنای هویت را برای شما روشن میکند:
- چگونه فردی هستم؟
- خودم را چگونه توصیف میکنم؟
- دیگران چگونه مرا توصیف میکنند و به قول معروف چه وصلههایی به من میچسبد؟
- دوست دارم دیگران درباره من چگونه فکر کنند؟
اینباورها و ارزشها هستند که زندگیما را به پیش میبرند. در بیشتر مواقع ما نسبت به آنها آگاهی نداریم و درباره آنها شفافیت نیز نداریم.
باورها، پیشنویسها و احکامی کلی هستند که ما درباره خودمان و رویدادهای پیرامونمان صادر میکنیم. قضاوتها، پیشداوریها، تصمیمگیری ها و سایر مسائل حوزه شناختی معمولا مبتنی بر باورهای ما است.
به عنوان مثال:
- من میتوانم به راحتی پول در بیاورم.
- پول درآوردن کار سختی است.
- کسب و کار آنلاین آینده جهان را رقم میزند.
- به راحتی به دیگران اعتماد نکن.
- اعتماد کردن به دیگران احساس رضایت من را از زندگی بالاتر میبرد.
ارزشها قطبنما و موتور حرکتدهنده زندگی ما هستند. چیزهایی هستند که ما به خاطر آنها صبح از خواب بیدار میشویم.
چیزهایی که مسیرهای سخت را برای ما هموار میکنند. کسی که سلامتی ارزش مهم زندگی اوست خیلی راحت میتواند دور غذایی که به نظرش برای سلامتی مفید نیست، خط بکشد. یا کسی که برایش یادگیری مهم است بهراحتی برای آموختن وقت میگذارد و برای آموزش هزینه میکند.
معمولا کار کردن روی باورها و ارزشهای افراد، مسیر تغییر را هموار و پایدار میکند. همچنین موانع و مشکلات پیش روی تغییر را مرتفع و انرژی کافی برای پیش رفتن در مسیر تغییر و یادگیری را فراهم میکند.
اختلاف نظرها معمولا ریشه در این سطح منطقی دارند و آگاهی نسبت به آن، مسائل زیادی را حل میکند.
استعدادها و مهارتهایی که در درون من وجود دارد، سرمایههای ارزشمند من به حساب میآیند. با یادگیری مهارتهای جدید، معمولا فرصت های جدید پیش روی ما قرار میگیرد.
مثلا وقتی من میخواهم رفتار بهتری با دیگران داشته باشم، یادگیری مهارت ارتباط مؤثر به من کمک میکند. یا وقتی میخواهم در کسبوکارم موفق باشم به مهارتهای مذاکره احتیاج دارم.
- برای رسیدن به هدفم و ایجاد تغییر جدید چه میدانم؟
- چه چیزهای دیگری باید یاد بگیرم؟
- چه کارهایی را راحتتر و چه کارهایی را سختتر انجام میدهم؟
- اگر از دیگران بپرسم که من در چه کاری مهارت دارم، آنها چه میگویند؟
کارهایی که انجام میدهم و گفتههایی که به زبان میآورم، بهصورتکلی چیزهایی که به آن فکر میکنم و اعمالی که از من سر میزند، رفتار هستند.
عادتهای روزمره من، مدل بروز هیجانات من و نحوه تعامل من با جهان خارج همه و همه رفتار هستند.
در پسزمینه تمامی رفتارها، هدف مثبتی وجود دارد و به قول ویلیام گلسر هر رفتار در پی ارضاء یکی از نیازهای ماست. گاهی اوقات تغییر یک عادت یا بهوجودآوردن رفتار جدید، امر ساده ای نیست. زیرا معمولا با سطوح بالاتر هرم دیلتز یعنی استعداد و مهارت و ارزش و باور گره خورده است.
- آیا رفتارهای من از هدفی که در پی آن هستم، حمایت میکند؟
- آیا رفتارهای من با آنچه واقعا میخواهم باشم، هماهنگی دارد؟
- چه عادتهایی دارم؟
- چه عادتهای جدیدی در خودم باید ایجاد کنم؟
- چه کلامی را به زبان میآورم؟
- چگونه میخورم، مطالعه میکنم و ورزش میکنم؟
- برای تفریح چه کار میکنم؟
- هنگام بروز خشم یا سایر هیجانات چه میکنم؟
محیط در پیرامون من چه قرار میدهد. مسائلی که به افرادی که با آنها در ارتباطیم و مکانهایی که در آنها زندگی میکنیم مربوط میشود.
خیلی از ما به یاد داریم که برای اینکه بتوانیم بهتر تحصیل کنیم، مدرسه و موسسه آموزشیمان را تغییر دادهایم و یا برای افزایش کیفیت زندگی دست به تغییر محله و شهر یا حتی کشورمان زدهایم.
فکر کردن به سوالات زیر میتواند جایگاه و مفهوم محیط را برای ما روشن تر سازد.
- آیا فضایی که در آن قرار دارم به تغییر و یادگیری جدید من کمک میکند؟
- آیا افرادی که با آنها دوست هستم در این مسیر همراه من هستند؟
- کجا بهترین بازده را خواهم داشت؟
- چه زمانی بهترین یادگیری را خواهم داشت؟
- آیا الان زمان مناسبی برای شروع فعالیت در بازار سرمایه است؟
ویرایش دکتر محمدرضا سرگلزایی به سطوح منطقی
دکتر محمدرضا سرگلزایی معتقد است که جهت سطوح همواره به صورت پلکانی و هرمی نیست و در هر لایه از این سطوح، در هر لحظه با سطوح دیگر ارتبطی برقرار است و روی یکدیگر تاثیر میگذارند.
در هر لحظه از فرآیند تغییر باید تاثیرات آن روی یکدیگر پایش شود و برای آن برنامه ریزی کرد.
به نظر نگارنده معمولا اتفاقی که هنگام کار کردن روی سطوح منطقی میافتد بهاینصورت است که کشف، آگاهی و تغییر روی یک سطح، تمام سطوح دیگر را تحت تأثیر قرار میدهد.
در این مدل بین تمامی سطوح، ارتباط رفت و برگشت زیادی وجود دارد و آن سلسله مراتب هندسی که در مدل دیلتز وجود دارد، نوعی سادهسازی برای فهم و درک بهتر ما است.
مدل باشگاه تغییر
تغییر پدیدهای زیستی، اجتماعی و روانی است. برای اینکه یک تغییر پویا، پایا و اقتصادی در خود ایجاد کنیم، باید ظرفیتها و موانع در سه جزء زیستی (ژنتیک من، هورمونهای من، ساختار بدنی من و هر آنچه به بدن من مربوط)، اجتماعی (روابط من، فرهنگ و اجتماعی که در آن زندگی میکنم) و روانی (یعنی توانمندیهای شناختی و رفتاری) بررسی شود و با توجه به میزان تأثیر و وزن هر یک از عوامل برای رسیدن به موفقیت و رقمزدن تغییر؛ روی آنها سرمایهگذاری و مداخله کرد.
به مدل تغییر ما نگاه کنید: قرار گرفتن هر مرحله از این فرایند در شکل مثلث، اشاره به سطوح منطقی هرم دیلتز و سه پارامتر مؤثر در تغییر (زیستی، اجتماعی و روانی) دارد.
معمولا وقتی به فکر تغییر میافتیم که از وضعیت موجود رضایت نداریم و با تصویر بهتری از آنچه تا کنون بودهایم روبه رو شدهایم. اینجا است که به فکر ایجاد تغییر در زندگیمان میافتیم.
در این مرحله به ارزیابی سطوح منطقی و همچنین وضعیت فعلی در مقایسه با وضعیت مطلوب میپردازیم. تا مشخص شود که من اکنون در چه محیطی قرار گرفتهام، چه رفتارهایی از من سر میزند، چه توانمندیها و مهارتهایی دارم و هویت کنونی من چگونه هویتی است.
این وضعیت فعلی چه منابعی برای رسیدن به وضعیت مطلوب در اختیار من قرار داده است و چه مهارتهای جدیدی را باید در خودم به وجود بیاورم که اکنون فاقد آن هستم.
اینجا نقطهای است که من به یک آگاهی روشن و واضح از وضعیت کنونی خودم در مقایسه با وضعیت مطلوبم میرسم (واقعیت سنجی) و همچنین نیازمندی های خود را برای رسیدن به وضعیت مطلوب کشف میکنم.
حالا وقت طراحی برای پرورش و توسعه مهارتها، به چالش کشیدن باورها و بازسازی رفتارهای جدید است. اکنون است که من به یادگیری آنچه نیاز دارم، میپردازم و برای ساختن وضعیت ایدئال شروع به فعالیت عملی میکنم.
تعهد و ممارست در مرحله طراحی تغییر و توسعه مهارتها، باعث رسیدن به وضعیت مطلوب میشود.
اندکی سادهتر به نقشه تغییر نگاه کنیم
برای اینکه تصویر شفافتری از آنچه تاکنون گفتیم، ببینیم؛ به ساختار ۶ مرحله ای زیر دقت کنید:
این بخش بر اساس سادهسازی دکتر سرگلزایی که برای شناخت بهتر مدل تغییر طراحی شده است، نوشته شده است.
مرحله اول
- چه خواستهای داری؟ چه چیزی را میخواهی تغییر دهی؟
مرحله دوم
- فکر این تغییر از کجا آمده؟
- چگونه این تغییر وارد دنیا کیفیات شده؟
- چه پیش داوریها، پیشفرضها و پیشنویسهایی در این خواستهات وجود دارد؟
مرحله سوم
- با چالش در پیشداوریها و پیشنویسهایت کشف کن نیازهای عمیق تو کدامند که با این خواستهای که در مرحله یک بیان کردی خودش را بروز داده است؟
- حالا میتوانی با توجه به خواستهای که در مرحله اول گفته بودی نیاز و هدفت را شفافتر بیان کنی.
مرحله چهارم
- با شناخت دنیای پیرامونت و مرور الگوهای موفق سایرین برای دستیابی به کامیابی، رفتارهایی که باید برای رسیدن به موفقیت انجام دهی را کشف و طراحی کن.
مرحله پنجم
- برای این تغییر به چه مهارتهایی نیاز داری؟
- با چه موانعی درگیری و چه منابعی دراختیار داری؟
- این مهارتها را چگونه، در چه زمانی، از چه کسانی و با چه هزینهای خواهی آموخت؟
مرحله ششم - مرحله عمل
- ارتقاء مهارت
- تعهد به برنامه رفتاری
- ارزیابی دلایل لغزش
[…] نقشه تغییر […]