افسردگی به قدری در میان انسانها شایع است که در روانشناسی آن را با سرماخوردگی مقایسه میکنند. درواقع میشود گفت که اغلب افراد در زندگیشان حداقل یکبار افسردگی را تجربه میکنند.
به دلیل همین آشنایی است که افراد خیال میکنند که افسردگی هم مانند سرماخوردگی، یک بیماری گذرا است که خودبهخود خوب میشود؛ اما در واقع اینطور نیست.
از طرفی اگر یک بیمار افسرده را به حال خود رها کنید، ممکن است به مرور زمان حالش بهتر شود؛ اما زمانهای طلایی زندگیاش را از دست میدهد و ممکن است آسیبهایی جدی به سلامت، شغل، تحصیلات و روابطش وارد شود.
از طرف دیگر افراد زیادی فکر میکنند که بیماری افسردگی مانند همان سرماخوردگی است که میشود آن را با داروهای مُجازی که داروخانهها بدون نسخه هم میدهند، درمان کرد. این باور میتواند واقعاً خطرناک باشد. برای این که بتوانید مشکلتان را به صورت درست و اساسی حل کنید، باید از پزشک متخصص کمک بگیرید.
انتخاب اینکه برای افسردگی به روانپزشک مراجعه کنیم یا نه، گاهی میتواند یک انتخاب سرنوشتساز باشد. اصلاً جای تعجب نیست اگر شما هم مثل خیلیها با شنیدن اسم داروی ضدافسردگی وحشت کنید. از طرفی پیامد مصرف داروهای ضدافسردگی برای کسانی که چیزی درباره آن نمیدانند، خیلی خطرناک به نظر میرسد.
البته به شما حق میدهیم اگر این انتخاب برایتان انتخابِ بین اعتیاد یا خوشبختی بهنظر برسد؛ اما در این مقاله من -سپیده بخت- قصد دارم به عنوان یکروانشناس نظرم را با شما به اشتراک بگذارم. به عنوان یک روانشناس معتقدم که مراجعه به روانپزشک و خوردن داروهای روانپزشکی، میتواند مایه خوشبختیتان شوند!
شاید از خودتان سؤال کنید که چطور چنین چیزی ممکن است؟ مصرف داروهای ضدافسردگی چه ربطی به خوشبختی دارد؟ برای این که بدانیم داروهای ضدافسردگی چطور میتوانند باعث خوشبختی شوند یا به عبارت دیگر کیفیت زندگیتان را بالا ببرند، بیایید اثرات افسردگی روی زندگی را بررسی کنیم و بعد ببینیم که درمان دارویی چقدر و چطور کیفیت زندگیتان را بهتر میکند:
درمان دارویی برای چه کسانی کاربرد دارد؟
در ادامه به ۸ مورد از شایعترین علائم افسردگی در افراد خواهیم پرداخت. از طرفی با استفاده از آنها میتوانید معیاری دقیق برای تأیید بیماری افسردگی بر روی خود داشته باشید. همچنین این نکته را فراموش نکنید که بایستی حداقل پنج مورد از این علائم (یا بیشتر) برای یک بازه حدوداً دوهفتهای تجربه کرده باشید تا بشود شما را بیمار افسرده نامید.
غم، ناامیدی، گریه: وقتی که افسرده میشوید، دنیا برایتان تیره و تار است، ناراحت و غمگین هستید و در چنین شرایطی نمیتوانید خوشبخت یا حتی معمولی باشید. داروهای ضدافسردگی باعث میشوند که حال و احوالتان بهتر شود و بتوانید کنترل زندگیتان را در دست بگیرید.
کاهش علاقه به چیزهایی که قبلاً لذتبخش بودند: زندگی به خودی خود همیشه خوشایند و لذتبخش نیست؛ اما به هر حال هر کسی کارهایی را میشناسد که موجب کمی شادی در زندگیاش میشوند. افسردهها همین منبع شادی را هم از دست میدهند.
افزایش یا کاهش وزن مشخص: این تغییرات البته کاملاً با افزایش یا کاهش وزنِ خودخواسته فرق میکنند و با خودشان عوارض زیادی را به همراه میآورند که مسلماً خوشایند نیستند.
کُندیِ فکر و رفتار: وقتی افسرده میشوید، حرکات، فکر کردن و تمام زندگیتان کند میشود. این حالت به قدری زیاد است که حتی دیگران هم متوجه آن میشوند. هیچکس دوست ندارد که در نظر دیگران موجودی کند و کسلکننده بهنظر برسد. درست است؟
خستگی و نداشتن انرژی کافی: وقتی افسرده هستید، حتی کارهای ساده هم سخت و طاقتفرسا به نظر میرسند. کارهایی مثل رفتن تا سر خیابان برای خرید، غذا خوردن و حتی حمام کردن، کارهایی تلقی میشوند که بسیار سنگین و سخت هستند. داروهای ضدافسردگی میتوانند این انرژی را به زندگیتان برگردانند.
احساس بیارزشی یا احساس گناه شدید: حتی وقتی کار بدی انجام ندادهاید، احساس گناه میکنید یا احساس میکنید که هیچ ارزشی برای دیگران ندارید. زندگی کردن با هر دو این احساسها میتواند بسیار آزاردهنده باشد.
ناتوانی در تمرکز و تصمیمگیری: مشکل در تمرکز و تصمیمگیری میتواند عملکردمان را در بخشهای زیادی از زندگی پایین بیاورد. مثلاً مادری که نمیتواند تصمیم بگیرد امشب غذا چه بپزد یا کارمندی که نمیتواند روی کارش تمرکز کند، در زندگی به مشکل برمیخورد.
افکار مربوط به مرگ یا خودکشی: تصور درد کسی که به پایان دادن به زندگیاش فکر میکند، واقعاً سخت است؛ اما خبر خوب اینجاست که این درد را میشود به خوبی درمان کرد.
ممنونم از مطلبی که ارائه دادید.بسیار استفاده بردم.