شفقت به خود را میتوان روشی مطمئن برای مراقبت از خود دانست و در این مقاله به این خواهیم پرداخت که چرا در مقایسه با عزتنفس، برتری دارد.
مهم نیست که چقدر تلاش میکنیم یا چقدر موفق هستیم، مهم نیست که چقدر پدر و مادر، کارمند، کارگر یا پدر و مادر خوبی هستیم. هیچوقت کافی نیست بزرگترین مشکل و اضطراب اثر جدید است.
همیشه کسی هست که از ما ثروتمندتر، باهوشتر، خوشتیپتر و قدرتمندتر باشد که در مقایسه با او احساس کوچکی و کمتر بودن بکنیم.
در این نوع نگاه، هر نوع شکستی -چه بزرگ و چه کوچک- غیرقابلقبول است. درنتیجه دفتر درمانگران، راهرو کتابفروشیهای خودیاری، شرکتهای داروسازی شلوغ است. خب چه باید کرد؟
عزتنفس بهعنوان پاسخی به این پرسش پا به عرصه وجود گذاشت و در طول سالها هزاران کتاب، مجله درباره عزتنفس، ارتقا و حفظ آن تولید شده و میشود. تا جایی که عزتنفس، به یک دین مجازی تبدیل شده است؛ اما تحقیقات زیادی جنبههای منفی عزتنفس را نشان میدهند.
موضوع اصلی اینجاست که فرهنگ ما آنقدر رقابتی شده که برای داشتن احساس خوب نسبت به خودمان، باشیم باید حتماً احساس خاص بودن و بالاتر از حد متوسط بودن را داشته باشیم و متوسط خواندن یک فرد، یک توهین بزرگ محسوب میشود.
بنابراین مردم این احساس را دارند که مجبور هستند چیزی را در خود ایجاد کنند که روانشناسان به آن خطای سوگیری توسعه خویشتن ـ سوگیری خودافزایشی یا “self-enhancement bias”ـ مینامند. یعنی خودمان را باد کنیم و دیگران را تحقیر کنیم تا بتوانیم در مقایسه با دیگران، احساس برتری کنیم.

مسئله دیگر این است که وقتی عزتنفس بالایی به دست آوردید، چگونه آن را حفظ میکنید؟ احساس ارزشمندی ما مانند یک توپ پینگپونگ با آخرین شکست و موفقیت ما در یک مرحله بالا و پایین میرود.
یکی از پیامدهای منفی جنبش عزتنفس در چند دهه اخیر، اپیدمی خودشیفتگی است. ژان تونگ “Jean Twenge” نویسنده کتاب «نسل من» (Generation Me) سطح خودشیفتگی پانزده هزار دانشآموز آمریکایی را بین سالهای ۱۹۸۷ تا ۲۰۰۶ موردبررسی قرار داد.
نکتهٔ قابل تأمل اینجاست که در طول این سالها، نمرهٔ خودشیفتگی دانشآموزان بالاتر رفت. بهطور دقیق، ۶۵ درصد دانش آموزان دوران مدرن، نسبت به نسل قبلی نمره خودشیفتگی بالاتری داشتند. این پدیده تصادفی نبود و میزان عزتنفس دانشآموزان نیز با سرعت بیشتری افزایشیافته بود.
عزتنفس همچنین با افزایش پرخاشگری، تعصب و خشم نسبت به کسانی که احساس ارزشمندی ما را تهدید میکنند، رابطهٔ مستقیمی دارد. بهعنوانمثال، برخی از بچهها با کتک زدن بچههای دیگر در زمین بازی، روحیه خود را تقویت میکردند.
البته که قرار نیست ما از عزتنفس پایین رنج ببریم. راهحل دیگری برای اینکه نسبت به خودمان احساس خوبی داشته باشیم وجود دارد. وقتیکه زندگی به هم میریزد یا متوجه چیزی در خود میشویم که دوست نداریم، شفقت به خود بهجای خود انتقادگری و بیمهری وارد میدان میشود و هنگام شکست، بهجایی اینکه احساس انزوا و جدایی کنیم، احساس ارتباط با دیگران میکنیم.
شفقت به خود شامل مایندفولنس (بههوشیاری یا ذهنآگاهی) میشود. یعنی شناخت و پذیرش بدون قضاوت احساسات دردناک در لحظهٔ کنونی بهجای اینکه دردمان را سرکوب کنیم و نسبت به آن دچار اغراق و فاجعهسازی شویم و خود و موقعیتمان را واضح و روشن مشاهده میکنیم.
تفاوت عزتنفس و شفقت به خود
تشخیص تفاوت عزتنفس و شفقت به خود خیلی مهم است. عزتنفس به میزان ارزیابی مثبتی که ما نسبت به خودمان داریم و اینکه ما چقدر خود را دوست داریم یا برای خود ارزش قائل هستیم در مقایسهٔ خود با دیگران برمیگردد.
درحالیکه شفقت به خود مبتنی بر قضاوت و ارزیابی مثبت ما نیست، بلکه راهی برای ارتباط با خودمان است. در شفقت، برای اینکه انسان هستیم به خودمان احساس شفقت میکنیم نه برای اینکه خاص یا از حد متوسط بالاتر هستیم.
پس شفقت به خود، بهجای جدایی بر ارتباط تأکید میکند. یعنی لازم نیست احساس بالاتر بودن نسبت به دیگران داشته باشیم تا نسبت خودمان احساس بهتری داشته باشیم.
همچنین در شفقت به خود نسبت به عزتنفس ثبات عاطفی بیشتری دارید؛ زیرا چه وقتیکه در اوج هستید چه وقتی با صورت به خاک افتادید در کنارتان است.
پژوهشها نشان میدهد که فواید شفقت به خود و عزتنفس، یعنی افسردگی کمتر و شادمانی بیشتر. با این تفاوت که شفقت به خود جنبههای منفی عزتنفس را ندارد.
در یک پژوهش با جامعه آماری ۳۰۰۰ نفر از اقشار مختلف جامعه مشخص شد که شفقت به خود، احساس ارزشمندی پایداری بیشتری نسبت به عزتنفس دارد. شاید دلیل این باشد که شفقت به خود ارتباط کمتری با جذابیت فیزیکی و عملکرد مثبت نسبت به عزتنفس داشته باشد.
این در حالی است که عزتنفس، ارتباط قوی با خودشیفتگی دارد و شفقت به خود، هیچ ارتباطی با خودشیفتگی ندارد.
در مطالعهٔ دیگری از افراد خواسته شد تا شکست، طرد شدن، یا فقدان قبلی خود را که باعث شده احساس منفی نسبت به خود و داشته باشند را به یاد آورند. روی یک گروه با شفقت به خود و روی گروه دیگر با عزتنفس کار شد.
افرادی که آموزش شفقت به خود را دریافت کرده بودند در مقایسه با افراد استفاده کننده از عزتنفس، احساس منفی کمتری را در هنگام به یاد آوردن رویداد تلخ گذشته گزارش کردند.
علاوه بر آنکسانی که تحت آموزشهای شفقت به خود قرار داشتند، نسبت به کسانی که با عزتنفس روی آنها کار شده بود، مسئولیت بیشتری نسبت به آن رویداد به عهده گرفتند.

نتیجه اینکه
به تعقیب عزتنفس بهعنوان یک گنج دستنیافتنی باید رشد شفقت به خود را افزایش دهیم تا در بالا و پایینهای روزگار بتوانیم با حس مهربانی، ارتباط و تعادل عاطفی خود را در آغوش بکشیم.
ما میتوانیم امنیت احساسی موردنیاز را فراهم کنیم تا خودمان را بهوضوح ببینیم و تغییرات لازم را برای رسیدگی به رنجهایمان ایجاد کنیم. همچنین میتوانیم یاد بگیریم که نسبت به خود احساس خوبی داشته باشیم نه به این دلیل که خاص و بالاتر از حد متوسط هستیم، بلکه به این دلیل که انسانهایی هستیم که ذاتاً شایسته احترام هستیم.