در این مقاله بهصورت مفصل به پرخوری ناشی از باورها میپردازیم. این نوع پرخوری یعنی افکار و باورهای ما بهجای آنکه جلوی پرخوری ما را بگیرند، به آن دامن میزنند.
پرخوری ناشی از باورها را بشناسید
در کسانی که به پرخوری عادت دارند، معمولاً بین دو بخش مغز، بخش لیمبیک -مرکز خواستهها و تمایلات- و بخش پیشانی -مرکز کنترل و تصمیمگیری دربارهی تمایلات- بحث و گفتوگویی همیشگی به راه است.
مثلاً فرض کنید که خسته و کلافه از محل کارتان به سمت خانه میروید. در راه، روز سختی را که گذراندهاید را با خود مرور میکنید. از کنار یک فروشگاه نان فانتزی رد میشوید. بوی پیراشکی شکلاتی داغ و تازه همهجا پیچیده است و این آغاز ماجرایی بین بخش لیمبیک و بخش پیشانی مغز است.
مکالمه بین بخشهای مغز
بخش لیمبیک: «من این پیراشکی رو میخوام. مهم نیست که میخواهی وزن کم کنی. این پیراشکی بوی خیلی خوبی داره و با خوردنش خیلی خوشحال میشی. بیا این پیراشکی رو بخوریم. همین یکبار که بهجایی بر نمیخوره!». (بخش لیمبیک میداند برای لذت بیشتر و یا خلاص شدن از حال بد، بهتر است غذا بخورد.)
بخش پیشانی: «خودت تصور کن که این پیراشکی چقدر چرب و شیرینه! خوردنش یعنی یک عالم کالری اضافی، که بیخود و بیجهت به بدنت وارد کردی! توی خونه یه عالمه میوه و غذا هست! میریم خونه و غذا میخوریم.» اما بخش لیمبیک دست از بهانهگیری برنمیدارد و باز هم اصرار میکند. (+)
بخش لیمبیک: «نه من این پیراشکی رو میخوام. تو بعداً ورزش کن و تا جبران شه.»
بخش پیشانی: «آره. فکر بدی هم نیست. من امروز خیلی خستهام. لیاقتشو دارم که به خودم جایزه بدم.»
و پیراشکی به دلیل همدستی این دو خورده میشود. درحالیکه کاملاً به ضررهای آن آگاهیم.
همانطور که دیدید گاهی بخش پیشانی، خودش همدست ماجرا میشود و نه تنها به بهانهتراشیهای بخش لیمبیک گوش میکند و برای راضی کردن خودش، تحلیلهای پیچیدهای به آن اضافه میکند و با افکار و بهانههایی آن را همراهی میکند.
اگرچه ممکن است تا حدودی به اینکه توضیحات بخش پیشانی قانعکننده نیست، هشیار باشیم. بااینوجود، وقتیکه بخش پیشانی از بخش لیمبیک حمایت و ما را به سمت رفتار خوشایندی -مثل پرخوری- هدایت میکند؛ خیلی سختتر میتوانیم از انجام این کار خودداری کنیم. اینجاست که پرخوری ناشی از باورها (یا همان افکار) اتفاق میافتد.
وقتی فیل مغز یاد هندوستان میکند!
از طرف دیگر، بخش لیمبیک مغز افرادی که دارای اضافهوزن هستند، پر از خاطرات لذتبخشی است که از غذاهای مختلف دارند. خاطره لذت خوردن غذا در مغز این افراد باعث میشود که بخش لیمبیک مغزشان هرچه بیشتر و بیشتر برای خواستن غذا اصرار کند.
در چنین شرایطی احتمالاً بخش لیمبیک شما تمام خاطرات مربوط به پیراشکی را مرور کرده است و حالا تمام آنها را دوباره برای شما بازگو میکند. این اصرار زیاد میتواند بخش پیشانی را خسته کند.
بههرحال مغز انسان ظرفیتی دارد. درواقع وقتی شما میگویید که «دلم برای خوردن این پیراشکی ضعف میره!»، بخش پیشانی مغز شما میخواهد پیغامی شبیه به «بخش لیمبیک برای خوردن این پیراشکی خیلی اصرار داره و من دیگه زورم نمیرسه که کنترلش کنم!» را منتقل کند:
تقویت بخش کنترل در مغز (تا دیگر در پرخوری مشارکت نکند!)
یکی از روشهایی که با کمک آن میتوان این گفتوگو را به نفع رفتار خوردن سالم و بهاندازه پیش برد، تقویت نواحی پیشانی مغز است تا بتواند در برابر خواستههای بخش لیمبیک ایستادگی کنید.
برای تقویت این بخش از مغز، میتوانیم نسبت به باورها و افکاری که در ذهن میگذرد و ما را به تشویق میکند، آگاهی بیشتری پیدا کنیم.
یادتان باشد با اصرار نمیتوانید باورهایتان دربارهی غذاها را تغییر دهید. بهتر است با کنجکاوی، فرصتی برای شناسایی افکار، باورها، بهانههای مربوط به خوردن و پرخوری مغزتان فراهم کنید.
اگر این باورها تغییر کنند، بخش پیشانی مغز شما -که به کاهش وزن علاقه دارد- تقویت میشود. در این صورت در گفتوگوهای درونی، نه تنها از خواستههای ناسالم بخش لیمبیک حمایت نمیکند؛ بلکه میتواند در برابر این خواستهها مقاومت کند.
طبقهبندی باورها و بهانههای مغز برای پرخوری
این دستهبندیها به ما کمک میکند تا باورهای مربوط به بیشخوری را راحتتر بشناسیم. در ادامه و با خواندن این دستهها خواهید دید که چطور باورها و افکارتان باعث پرخوری میشوند.
۱. خوردن در اثر فشار اجتماعی
محرکها و فشارهای اجتماعی روی رفتار خوردن ما تأثیر میگذارند. مواردی مثل عادتهای نادرست غذایی خانوادگی، داشتن والدین یا همسر دارای اضافهوزن و یا حضور در جمع دوستانی که عادت به پرخوری دارند؛ باعث پرخوری میشوند. به تأثیر خانواده و دوستان در بیش خوری «فشار گروهی» گفته میشود.
این فشار میتواند مستقیم و یا غیرمستقیم باشد. حالت مستقیم زمانی است که مثلاً دوستان شما اصرار میکنند تا آنها را همراهی کنید و از خوردن دست نکشید. همچنین در حالت غیرمستقیم -مثلاً هنگامیکه از رژیمی که دارید، اطلاع دارند- شما را به شیرینی فروشی میبرند تا خرید کنند.
۲. پرخوری ناشی از دلایل فرهنگی
باورهای فرهنگی نادرست یا تعبیر نادرست از پدیدهی پرخوری روی وزن ما تأثیر دارند. در جامعهای که لاغری را با ضعیف و پوستواستخوان بودن یکی میدانند و چاقی را با تپل و سرحال بودن معنا میکنند؛ پس چاقی در جامعه تشویق میشود. باورهای دیگری هم دراینباره وجود دارد:
- غذای نذری را حتماً باید خورد
- مهمانی و عزا بدون غذا نمیشود!
- اگر همراه مهمانت غذا نخوری بیاحترامی است
- تهِ ظرف باید کاملاً تمیز شود، وگرنه اسراف کردی
۳. تعبیر مثبت از بیشخوری
گاهی آنچه سبب تقویت پرخوری در ما میشود، تعبیر مثبت اشتباهی است که در خصوص این رفتار داریم.
برای مثال باور به نیاز مداوم بدن به غذاهای پرکالری برای سالم ماندن و باور به زیاد غذا خوردن بهمنظور کسب انرژی ازدسترفته پس از یک روز پرفعالیت، ازجمله تعابیر نادرست رایجی هستند که به پرخوری دامن میزنند و ما را چاق میکنند.
۴. باور به ارثی بودن یا ژنتیکی بودن چاقی
بله، هیچکس انکار نمیکند که چاقی تا حدودی ژنتیکی است؛ اما نسبت دادن دلایل خارج از کنترل فرد به چاقی -نظیر داشتن استعداد برای چاقی و ارثی بودن چاقی در خانواده- بار مسئولیت را از دوش ما برمیدارد. این باورها باعث میشوند، متوجه رفتار نادرست خوردن خود نباشیم و عزم و اراده کمتری در کنترل رفتار و وزن خود داشته باشیم.
۵. احساس ناکارآمدی در مقابل بیش خوری
پس از چندین تجربه ناموفق در کاهش وزن یا کنترل پرخوری، خیلی از ما دچار احساس ناکارآمدی شدهایم و به این باور میرسیم که در مقابل قدرت غذا ناتوانیم. این باور نادرست میتواند سبب بروز هیجانات منفی و ناامیدی شود، ارادهی ما را برای مقابله با این مشکل را دچار تزلزل کند و علتی برای پرخوری بیشتر شود.