وقتیکه از اغلب افراد سؤال میشود که «چه چیزی در زندگی بیشتر از همه موجب خوشحالی، سرزندگی و رضایتتان است؟»، معمولاً با پاسخهایی مثل رفاه بیشتر، کار کمتر، پول بیشتر، آزادی بیشتر و از این جنس پاسخها مواجه میشویم.
این پاسخها باعث میشوند که تمام انرژی، پول و توجه خود را معطوف به یک یا چند حوزهٔ خاص از زندگی کنیم و به بقیهٔ حوزههای زندگی خیلی توجه نکنیم. این عدم توجه، درنهایت موجب برهم خوردن تعادل زندگی میشود و هرچه نامتعادلتر زندگی کنیم، ناخشنودتر خواهیم بود که هیچیک از ما چنین چیزی را دوست ندارد.
از طرفی ادامهٔ این روند، باعث معیوب شدن زندگی خواهد شد و ممکن است یک زندگی مملو از درد، تنهایی و تهی از معنا داشته باشیم که برآیند آن را میتوان در جوامع مختلفی -ازجمله ایران- مشاهده کرد.
همچنین قبلاً دربارهٔ تعادل در زندگی و اهمیت آن، مقالات متعددی نوشتهایم که برای آشنایی بهتر با این موضوع، پیشنهاد ما به شما مطالعهٔ مقالههای زندگی متعادل، چرا نباید زندگی را به تعویق بیاندازیم؟ و انواع اعتیاد انسان امروز است.
اما بار دیگری فرصت این را داریم که دربارهٔ این دغدغهٔ مهمِ انسانِ امروز بیشتر بگوییم تا باهم به شناختی یکپارچه و جامعی از این مفهوم برسیم.
در این مقاله قصد داریم سراغ مفهوم کنترل در تعادل زندگی برویم. به همین منظور در ادامه، ابتدا تعریف جامعی از کنترل را با ذکر مثال باهم بررسی خواهیم کرد و سپس سراغ ۳ حوزهای که میتوانیم بر آنها کنترل داشته باشیم و بیشترین نقش را در تعادل زندگی ایفا میکنند؛ خواهیم رفت.
منظور از کنترل در تعادل زندگی چیست؟
قبل از اینکه به تعریف کنترل برسیم، لازم است به این موضوع مهم نیز اشاره کنیم که احساسِ کنترل بر زندگی، موجب رضایت و ایجاد حس خُرسندی در انسان میشود.
بهطورکلی کنترلِ تعادلِ زندگی یعنی اینکه هر فرد چقدر میتواند حوزههای مختلف زندگیاش را زندگی کند و توانایی حفظ این شرایط را دارد. برای درک بهتر این موضوع، پیشنهاد میکنیم به مثال زیر توجه کنید.
یکی از تصویرهایی که همیشه از سیرک داریم، تصویر فردی است که چند توپ را در هوا جابهجا میکند و این کار را در حالی انجام میدهد که هرلحظه امکان افتادن هر یک یا همهٔ توپها وجود دارد.
اگر هر یک از توپها را یکی از حوزههای زندگی در نظر بگیریم، هرچه تعداد توپ بیشتری داشته باشیم -هرچه حوزههای بیشتری را زندگی کنیم- احساس رضایت بیشتری نیز خواهیم کرد و در صورت پایداری این وضعیت؛ یک زندگی رضایتمندانه خواهیم داشت.
از طرفی هرچه توپ کمتری داشته باشیم -حوزههای کمتری را زندگی کنیم- قاعدتاً میزان زیادی از رضایت زندگی را از دست خواهیم داد. از طرفی اینکه ما چقدر متعادل زندگی میکنیم و توجهمان چقدر به همهٔ جنبههای زندگی است، موجب رضایتی پایدار خواهد شد.
اما وقتی صحبت از افزایش کیفیت و رضایت زندگی میشود، این سؤال پیش میآید که منظورمان دقیقاً چیست؟ در ادامه به این سؤال اساسی پاسخ خواهیم داد.
۳ جنبهٔ مهم زندگی
اهداف
یکی از جنبههای مهم زندگی باید مراقب آن باشیم، انتخابِ اهدافمان است. همچنین انسانها بنا بر دلایل مختلفی اهداف زندگیشان را انتخاب میکنند.
نکتهٔ بسیار مهمی که باید مراقب آن باشیم، این است که اهداف دیگران را انتخاب نکنیم. شاید با خود بگویید که «من حتی اجازهٔ چنین کاری را به کسی نخواهم داد»؛ اما واقعیت ماجرا چیز دیگری است.
بهطورکلی افراد میتوانند با روشهای مختلفی اهداف زندگیمان را تغییر دهند. مثال سادهای که معمولاً اغلبمان تجربهاش کردیم در محیطهای کاری رخ میدهد. دقیقاً جایی که افراد وارد یک مجموعه یا تیم میشوند و آن تیم، تعیینکنندهٔ خیلی از چیزها میشود.
مثلاً نوع روابط، جنس تفریحات، ازدواج و فرزند پروری، اهدافی که برای سلامت شخص مهم هستند و بسیاری از اهداف دیگر تحت شعاع تأثیر افراد دیگری رقم میخورد که قرار نبود چنین باشد.
پس وقتیکه از انتخاب اهداف صحبت میکنیم، باید از جوانب مختلف به آن توجه کنیم و مورد ارزیابی قرار دهیم تا اهدافی که انتخاب میکنیم، مال خودمان باشند. درواقع همیشه اهدافمان را خودمان انتخاب میکنیم، مگر اینکه اختیار آن را به شخص دیگری بدهیم تا برایمان هدفی را انتخاب کند.
کیفیت روابط
افرادی که با ما رابطه دارند، نقش زیادی در کیفیت زندگیمان ایفا میکنند. همچنین مهمترین روابط کاری هر انسان در محیط خانه با اعضای خانواده، در محیط کار با همکاران، کارمندان، رئیس و مراجع و در اجتماع با هر فردی خلاصه میشود.
اینکه افراد چقدر به ما نزدیک هستند و ما چه جایگاهی در زندگی آنها داریم، نقش تعیینکنندهای در کیفیت رابطهها و درنهایت کیفیت زندگی خواهند داشت. بهعنوانمثال، میزان تأثیری که یک زوج باهم دارند با میزان تأثیری که همان افراد با دیگرانی که تعلقخاطری بینشان نیست؛ کاملاً متفاوت است.
بهطورکلی هرچه بین افراد در محیطهای مختلف -خانواده، محیط کار و اجتماع- رابطهٔ خوب و متعادلتری وجود داشته باشند، رضایت بیشتری از زندگی نیز خواهند داشت.
عادات فکری
بسیاری از افرادی که با عادتهای فکری مخربی همراه هستند، نمیدانند که چه مسئلهای دارند. این موضوع را میتوان در بخشهای مختلف زندگی مشاهده کرد و بهطور دقیقتر، دقیقاً در ارتباط نزدیک با دیگران متوجه آن شد.
برای مثال فردی را در نظر بگیرید که تحصیلات بسیار خوبی داشته است و طی سالهای مختلف، رشد بسیار خوبی را تجربه کرده است. این فرد بنا بر پیشرفتی که دارد، میتواند سریعتر از بقیه به مدیریت برسد.
حال همین فرد را تصور کنید که متوجه یک خطای جزئی در کار یکی از زیردستانش میشود. اگر این فرد عادتها، باورها و ساختار درستی را برای خودش نچیده باشد، ممکن است یک پاسخ بسیار بد و یک رفتار بسیار خشن و پر از الفاظ رکیک را نثار آن کارمند کند.
این همانجاست که میگوییم فارغ از تصحیلات و جایگاه، افراد میتوانند عادتهای بدی داشته باشند و این موضوع باعث رنج روانی و دلخوری اطرافیان خواهد شد.
مختصر و مفید،
کارامد و عملیاتی.
ممنون از به اشتراک گذاری.