تربیت فرزند، از آن مواردی است که هر پدر و مادری با دنیایی ازخودگذشتگی به سراغ آن میرود. فارغ از اینکه فرزند داریم یا خیر، این تربیت فرزند است که به هُویت هر یک از ما معنا میدهد.
بهعبارتی یکی از بزرگترین میراثهای هر فرد، فرزندش است و این موضوع همان چیزی است که معنای عشق با همسرمان را تغییر میدهد. بهگونهای که بعد از تولد فرزند، بخش مهمی از رویاهای والدین رنگ میبازند و توجه اصلی آنها به داشتن زندگی پر دستاوردی برای فرزندان ختم خواهد شد.
یکی از مهمترین جنبههای یک زندگی متعادل، تربیت صحیح فرزندان است تا علاوه بر معنا دادن به هویت، باعث حفظ تعادل در میانسالی و دوران پیری شود. مسئله از جایی دچار تغییر میشود که گاهی آنچنانکه باید، فرزندانمان به حرفها و خواستههایمان توجه نمیکنند.
برای مثال خانوادهای را تصور کنید که فرزندشان را به فعالیت بیشتر در زندگی شخصی و توجه کمتر به سایر جنبهها و افراد و اجتماع سوق میدهند. به همین دلیل احتمال حضور فرزند یا فرزندان این خانواده در مراسمهای خانوادگی، عیادت از بیماران خانواده، بودن در جمعهای اجتماعی در کنار والدین و بسیاری از موارد مشابه کمتر خواهد شد.
این موضوع باعث میشود که فرزند این خانواده اصلاً به فکرش هم خطور نکند که چرا باید در این فضاها حاضر شود. در ادامه با این موضوع بیشتر آشنا خواهید شد و بهتر است از بحث اصلی دور نشویم.
وقتیکه دقیقتر به فرزندان این نوع خانوادهها نگاه میکنیم، متوجه میشویم که حتی اگر موقعیتی هم ایجاد شود، خانوادهٔ آنها رغبت زیادی برای حضورشان ندارند. مثلاً میگویند که «دختر یا پسرم امروز مدرسه بود و بعد از مدرسه هم باید به کلاس موسیقی میرفت».
حتی وقتی فرزندان هم برای دیدن سایر افراد اعلام آمدگی کنند، این والدین هستند که به آنها گوشزد میکنند که چه پیامدهایی در انتظارشان است و احتمال از دست رفتن چه فرصتهایی وجود دارد.
با این رفتار دائماً به آنها گوشزد میکنیم که چیزهای بسیار مهمتری از دیدن دیگران و بهخصوص افراد درجهیک اطرافمان وجود دارند. چیزهایی که نباید به هر قیمتی دست از آنها کشید.
شاید در دوران مدرسه یا سنی که فرزندان هنوز خیلی بزرگ نشدهاند و ما خیلی پا به سن نگذاشتهایم و دورمان شلوغ است، متوجه این موضوع نشویم؛ اما در ادامه با آسیبهای این نوع زندگی بیشتر آشنا خواهید شد.
بزرگسالی؛ فصلِ جدیدِ تعارضها
وقتیکه فرزندان سنشان بالاتر میرود، کمکم تعارض در مواردی که والدین بر اهمیتشان تأکید داشتند، خودشان را نشان میدهند. اینجا آغاز فصل جدیدی از تعارضها است.
وقتی فرزندان نامتعادل بزرگ میشوند، تنها مسئلهٔ مهمی که دارند، کارشان است و اینجاست که تعارض واقعی خودش را نشان میدهد. وقتی فردی از دوران کودکی با اولویتهای اشتباه مواجه و بزرگ شده است، دلیلی برای جایگزین کردن اولویتهای جدید ندارد.
همچنین وقتی از دوران کودکی، شرکت در کلاسهای مختلف و کسب نمرههای خوب تنها چیزی است که والدین از فرزند خود انتظار دارند؛ آن کودک از کجا باید بداند که اولویت زندگی دقیقاً چیست و باید به چه چیزی توجه ویژه داشته باشد؟
اینجاست که میگوییم داشتن یک زندگی متعادل و مستمر در خانه، علاوه بر رضایت بیشتر اعضای آن خانه، موجب جلوگیری از تعارضهای زیادی نیز خواهد شد. تعارضهایی که عمدتاً در دوران کودکی و حتی بخشی از جوانیِ فرزندان وجود خارجی ندارند.
اگر تعارضها حل نشوند!
وجود یک زندگی متعادل میتواند کمک زیادی در افزایش میزان رضایت از زندگی داشته باشد. از طرفی انسان امروز بیشتر از هر زمان دیگری به انواع مشکلات و بیماریها دچار شده است و بیشتر از هر زمانی دارو مصرف میکند.
البته فقط رواج انواع بیماریها -اعم از جسمی و روانتنی- و افزایش مصرف داروها موضوع اصلی نیست و انسان در عصر حاضر، برای داشتن لذت مقطعی به سمت انواع اعتیاد ترغیب میشود و اینجاست که تغییر، سختتر از هرزمانی خواهد شد.
تا اینجا دربارهٔ اهمیت و نقش تعادل در تربیت فرزندان صحبت کردیم. همچنین چه پدر و مادر باشید یا در آینده قصد داشتن فرزند را داشته باشید، بد نیست در ادامه باهم ویژگی کودکانی که زندگی متعادلی ندارند را بهتر بشناسیم.
ویژگی کودکانی که زندگی متعادلی ندارند
این کودکان اغلب کودکانی هستند که فرصتِ کشف و زندگی کردن در سنین پایین را ندارند. کودکانی که اغلب بعد از مدرسه، بلافاصله به محیط جدیدی میروند و در کلاسهای خصوصی مربوط به درس یا چیزی شبیه به این، باقیمانده روز را سپری میکنند.
این کودکان بعد از یک یا چند کلاسی که بعد از مدرسه دارند، باقیماندهٔ زمان خود در خانه را نیز مشغول انجام تمرینها و حل تکلیفهای خود هستند. این چرخه برای یک کودک که نیاز به کشف کل زندگی دارد، روتینی میشود که هرروز فرصت شناخت و یافتن زندگی را از او میگیرد.
جالب است بدانید که بیشترِ این بچهها اغلب نمرههای خوبی دارند و از طرفی رتبههای خوبی نیز در کنکور و دانشگاه به دست خواهند آورد؛ اما این تنها چیزی است که تسلط خوبی بر آن دارند.
آیندهٔ این بچهها نیز اغلب ازلحاظ مالی و کاری آیندهٔ خوبی است؛ اما در یکی از مهمترین حوزههای زندگی -روابط- خیلی خوب عمل نمیکنند و با خانواده و شریک عاطفی خود نیز بهدرستی ارتباط برقرار نخواهند کرد. مگر اینکه در این حوزه نیز توانمند شوند.
از طرفی روابط، تنها به خانواده و شریک عاطفی ختم نمیشود. این کودکان اغلب در بزرگسالی و در مواجه با همکار، کارمندان، افراد عادی جامعه و … نیز با مشکلات عمیق ارتباطی همراه خواهند بود.
موضوع جایی دردناک میشود که این افراد نمیتوانند بهخوبی تفریح کنند و از آن لذت ببرند، نمیتوانند با دیگران ارتباط برقرار کنند، شوخی کردن را دوست ندارند و شوخیهای خوبی نیز نمیکنند، در مهمانیها و جشنها کاری به جمع ندارند و بسیاری دیگر از مشکلات که میتوان از آنها جلوگیری کرد.
کلام آخر!
قاعدتاً صحبت دربارهٔ داشتن یک محیط متعادل برای رشد درست کودکان به همینجا ختم نمیشود و در اینباره نظرات زیادی وجود دارند. در این مقالهٔ کوتاه سعی کردیم از تأثیر یک زندگی متعادل در تربیت درست فرزندان صحبت کنیم.
همچنین فرزندان یک خانواده، نشاندهندهٔ هویت خانواده هستند. پدران و مادران تمام تلاش خود را میکنند تا آنها را به بهترین شکل ممکن پرورش دهند؛ چراکه فرزندانشان بهترین اتفاق زندگی خواهند بود.
تلاش برای فرزندان نباید تنها در حوزهٔ کار خلاصه شود. همچنین فراموش نکنیم که هرچه از تعادل به سمت عدم تعادل حرکت کنیم، خانوادهای با رضایت کمتر و چالشها و تعارض بیشتر خواهیم داشت.
اگر سؤال یا دغدغهای دربارهٔ زندگی متعادل و تربیت فرزندان دارید نیز میتوانید زیر همین مقاله بنویسید تا به آن پاسخ دهیم.
درود
مطلب شما به موارد حایز اهمیتی پرداخته، چه بسا اگر مصداق های بیشتری برای تبیین موضوع ارایه گردد، مطلب را با محتوای غنی تری و عینی تر دریافت می گردیم.
بسیار عالی تذکر به جایی بود بسیاری از پدران ومادران باتصور این که وظیفه آنها سوق دادن کودکان به سمت یادگیری مطالب درسی است از آموختن مهارت ارتباط به فرزندان خود عافل می شوند ودر حقیقت کودکانی رباط گونه تربیت می کنند که ارزشی برای ابراز محبت ودریافت آن به نزدیکان ودوستان خود قائل نمی شوند ودر نتیجه زندگی سرد وبیروح و ماشین گونه ای را تجربه می کنند
ممنون از توجه شما